ღ نمــ نمــ بـارونـــ ღ
 

 خـُـدآیـــا..!

دَخـلـم بــآ خَــرجـم نمـی خـوآنـَـد....

کــَم آوُردَمـ ..

صَــبـری کـهـ داده بـودی تمــــــآم شـد..

وَلــی دَردمـ همچنــآنـ باقـیسـتـــــــــــ ...

بِــدِهـکــآرِ قـلـبمـ شُـده امـ ...

میـدونـم شـرمندمـ نمـی کـنــی ...

بـــآز هَـم صَـبـر مـی خوآهـم ...

147.png

می خواهم ...

مُچاله و خیس !..

در آغوشش بمانم!

از پهن شدن بر بند ِ خاطرات ، بیــــزارم...

 

126.png

کوچه ها را بلد شدم،

خیابان هارا،

 مغازه هار ا،

جدول ضرب را

حتی...!

و دیگر در هیچ راهی گم نمی شوم.

اما

 گاهی میان آدم ها گم می شوم .

 

آدمها را بلد نیستم...!!!

 

 گاه گاهی دل من میگیرد

بیشتر وقت غروب

آن زمانی که خدا نیز پر از تنهایی ست

و اذان در پیش است

من وضو خواهم ساخت

از خدا خواهم خواست:

که تو تنها نشوی

و دلت پر زخوشی های دمادم باشد...

در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم...

در "دلم" دلتنگی ام را...

در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...

در "لبخندم" غصه هایم را...

دل من...

چه خردساااااال است !!!

ساده می نگرد !

ساده می خندد !

ساده می پوشد !

دل من...

از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!

ساده می افتد !

ساده می شکند !

ساده می میرد !

ساااااااااااااااااااااده

 

باز با " باران " قدم زدی ؟

هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . .

همدم خوبی نیست برای درد ها . .

فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میكنــــــد .

 

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست... 

وحشی بافقی

 

 گاهی عمر تلف میشود

به پای یک احساس.

گاهی احساس تلف میشود ؛

به پای عمر !

و چه عذابی میکشد ،

کسی که هم عمرش تلف میشود ؛

هم احساسش


برچسب:عشق,عشق,عشق, :: ::  نويسنده : بــــانــو


تنهایی یعنی:

 

وقتی صحبت مسافرت رفتن میشه,

 

اولین چیزی که به ذهنت برسه این باشه که:

 

هنذفری یادت نره!!!

 

این روزها ، روزه ام

روزه ی سکــوتیست كه نیت کرده ام

در نبـودنت بگیرم و هنگام سـحر

دلـم را سیـر کنم از لقمه لقمه ی حسـرت!

و به وقت اذان دلتنگی ها

افطاری ام یک استکان خاطـره ی گــرم

و شیرینی بوسه های جا گذاشتــه ات

روی لبـهـایم باشـد 

مهمــانــی خـدا که تمام شود

این منم که از پس نبودنت

آهسته آهسته کافر مــی شـوم...

 


مي زند باران به شيشه، شيشه اما سرد و سنگين


بي تفاوت سرد و خاموش، شايد از يک غصه غمگين


شيشه در اوج سپیدي خسته از دلواپسي ها


من نشسته گنگ و مبهم مي رسم تا عمق رويا


آسمان همچو دل من خيس خيس از بي وفايي


بر لبم نام تو دارم اي بهار من کجايي؟


تا به کي چون شيشه ماندن در نگاه قاب تقدير


من همه ميل رسيدن دل ولي بسته به زنجير


آمدم تا چشمهايت در دلم عشقي بکارد


تو ولي گفتي که برگرد شيشه احساسي ندارد


مي زند باران هنوز... اين چنين غم در دل کيست؟؟


دست من بر شيشه لغزيد شيشه هم با بغض بگريست...

 

وقتیکه بارون می زنه خاطره ی عشق منه

تنگه غروب آسمون لحظه ی تلخ رفتنه

چشمای تو بارونیه اشکای من پنهونیه

دستای ما از هم جدا غم تو دلم مهمونیه

اشکی به چشم و در دلم آهی نمانده است

 

دیگرا مرا ز عشق گواهی نمانده است


 

در چشم بی فروغ من از رنج انتظار

 

غیر از نگاه مانده به راهی نمانده است


 

در سینه سر چرا نکشم چونکه بر سرم

 

جز سایه های بخت سیاهی نمانده است


 

در دوره ای که عشق گناه است بر دلم

 

جز جای داغ مهر گناهی نمانده است


 

نوری زمهر تو نیست به دلهای دوستان

 

لطفی دگر به جلوه ی ماهی نمانده است


 

در باغ خشک دوستی ای باغبان عشق

 

از گل گذشته برگ گیاهی نمانده است


 

شور و حلاوتی ز کلامی ندیده ام

 

شوقی و جذبه ای به نگاهی نمانده است


 

حسرت کشی ببین که دگر از وجود من

 

جز ناله های گاه به گاهی نمانده است...

متنفرم ....

از روزهایی که خودم هم نمی دانم

دردم چیست

 

 

 

آرامم...

مثل مزرعه ای که

تمام محصولش را ملخ ها خورده اند !

دیگر نگران داس ها نیستم ...
 
 


با تو هستم ای قلم!
 
تو ای همراه و  ای همزاد من...
 
سرنوشت هردومان حیــران بازی های سرنوشت
 
شعرهایم را نوشتی،،،
 
دستخوش!
 
اشک هایم را کجا خواهی نوشت...؟؟؟!
 
 

باز هـــــم خیال تو

مـــــــرا

"
برداشـــــت"

کجا مــــی‌‌برد ، نمیــدانم!

آهــــای نارفـیق...

بازی ات که تمــــــام شد

مرا دوبــاره

با همین لباس بی‌ قـــــراری دیدن دوباره ات

بر سر شعر‌هــــــایم بنشان...

 

 

یک غریبه می خواهم

 

بیاید بنشیند فقط سکوت کند

 

و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم...

 

تا کمی کم شود این همه بار ...

 

بعد بلند شود و برود

 

انگار نه انگار...

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

یک غریبه می خواهم

 

بیاید بنشیند فقط سکوت کند

 

و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم...

 

تا کمی کم شود این همه بار ...

 

بعد بلند شود و برود

 

انگار نه انگار...

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

یک غریبه می خواهم

 

بیاید بنشیند فقط سکوت کند

 

و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم...

 

تا کمی کم شود این همه بار ...

 

بعد بلند شود و برود

 

انگار نه انگار...

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

روی قلبی نوشته بودند:


شکستنی است مواظب باشید


ولی من


روی قلبم نوشتم :


شکسته است ، راحت باشید...

 

من نه عاشق بودم ،

 

نه محتاج نگاهی كه بلغزد بر من ،

 

من خودم بودم و یک حسه غریب ،

 

كه به صد عشق و هوس می ارزد...

 

 

شیشه نازک احساس مرا دست نزن !


  چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!


  آن که میگفت که احساس مرا می فهمد.


 کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !!

 

رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ، ولی نبودند ..!

همراهِ کسانی بودم که همراهم نبودند ..!

وسیله ی کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم ..!

دلم را کسانی شکستند ، که هرگز قصد شکستن دلِ آنها را نداشتم ..!

و " تو" چه دانی که عشق چیست ..؟!

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ღ نمــ نمــ بـارونـــ ღ و آدرس taranom2013.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 101
بازدید کل : 36276
تعداد مطالب : 57
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


*



* * * دریافت همین آهنگ
* * *


















* *
*

جاوا اسكریپت

*** **

کد کج شدن تصاوير